ناتمام!
 

 

بایدکه می مردم ازاین-عشقی که مُرد و تلف شد

مَردی که خائن به عشق  و این دخترساده تر شد

مَردی که یادش نیامد- ان وعده هایی که داده

مَردی که راحت گذشته از این دلِ  پاره پاره...

می شد تمامشکنم من-باچند قرص و کمی آب

مجهول می ماند راز ِ این رفتن و تا ابد خواب....

میشد تن ِ گرم و خسته ام چون او یخ و سردمیشد

از این همه بی وفایی - دل خسته و سرد میشد....

می شد به جای صبوری- فریاد میشد وجودم...

میشد بگویم چه هاکردبا سادگی های روحم!!!

میشد بگویم چگونه از عشق و از دوستی گفت

وقتی که من باورم شد از دوری و رفتنی گفت....

.....

این شعر هم قددیمیه...

هرچقدکردم  نتونستم تموم کنم......

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







جمعه 5 خرداد 1391برچسب:, |