بایدکه می مردم ازاین-عشقی که مُرد و تلف شد
مَردی که خائن به عشق و این دخترساده تر شد
مَردی که یادش نیامد- ان وعده هایی که داده
مَردی که راحت گذشته از این دلِ پاره پاره...
می شد تمامشکنم من-باچند قرص و کمی آب
مجهول می ماند راز ِ این رفتن و تا ابد خواب....
میشد تن ِ گرم و خسته ام چون او یخ و سردمیشد
از این همه بی وفایی - دل خسته و سرد میشد....
می شد به جای صبوری- فریاد میشد وجودم...
میشد بگویم چه هاکردبا سادگی های روحم!!!
میشد بگویم چگونه از عشق و از دوستی گفت
وقتی که من باورم شد از دوری و رفتنی گفت....
.....
این شعر هم قددیمیه...
هرچقدکردم نتونستم تموم کنم......
نظرات شما عزیزان: